اين فيلم به تفاوت ها و نابرابري هاي جنسيتي در اجتماع اشاره دارد. اين تفاوت جنسيتي به فرهنگ ارتباط زيادي دارد و تفاوت به اين خاطر است كه مرد ها و زن ها در نقش هاي مختلفي ظاهر مي شود.
شخصيت هاي تاثير گذار در فيلم 5 زن و 1 مرد است. به وضوح ديده مي شود كه شخصيت مرد خود را داراي برتري جنسي مي داند. فيلم از جايي شروع مي شود كه هر كدام از اين زن ها در مورد زندگي خود با همسرانشان و مشكلات خود سخن مي گويند . 3 نفر از آنها كه ازدواج كرده اند و با اين كه از زندگي مشتركشان راضي نيستند ، اما به علت وابستگي هاي مالي و اجتماعي تواناي جدا شدن را ندارند و در مقابل همسران خود احساس ضعف و ناتواني مي كنند.
برتري جنس مذكر در اجتماع در فيلم كاملا مشخص است و اين بيانگر نابرابري جنسيتي است. شخصيت اصلي فيلم (فرشته ) زني است كه شوهر خود را از دست داده و حالا مي خواهد از دو فرزند خود در مقابل پدر شوهرش دفاع كند. 4 زن ديگر مي خواهند با كمك كردن به فرشته در ايستادن جلوي پدر شوهرش ، احساس قدرت كنند و شخصيت هاي فراموش شده شان را دوباره احيا كنند. در بيشتر جوامع از حمله ايران مردان داراي قدرت بيشتري هستند و نقششان مهم تر از زنان تلقي مي شود. فرهنگ هم به گونه اي است كه عموما مراقبت كردن از فرزندان و كار هاي خانه ير عهده ي زن است و فعاليت هاي احتماعي و تامين معاش خانواده نقش مرد است و به همين علت مردان از نظر منزلت اجتماعي و ثروت و قدرت از زنان د اراي برتري مي شود. در فيلم هم ديده مي شود كه شخصيت مرد يعني پدربزرگ بچه ها خود را قدرتمند مي داند و پس از بيرون كردن فرشته از خانه بچه ها را تقريبا از او جدا مي كند اما قبل پيشنهاد مي كند كه عروسش با پسر ديگر او ازدواج كند. اين نشان مي دهد كه شخصيت فرشته و سر نوشت و احساسات پسرش برايش مهم نيست و تنها طابع سنت ها و حرف ديگران است و نمي خواهد يك دختر نا محرم در خانه اش باشد. شخصيت مرد ، همسر پسرش را به صورت يك فرد اضافي مي بيند و سرنوشت ، احساسات او اهميتي برايش ندارد زيرا او را يك جنس ضعيف مي داند . در اينجا فرهنگ تفاوت جنسيتي كاملا مشخص است .
زنان از بچگي در اجتماع ياد مي گيرند كه جنس ضعيفي هستند و بايد به دستورات جنس قوي تر گوش دهند. فرشته با اين كه زن تحصيل كرده و مستقلي است اما باز هم مطيع پدر همسرش است و در ضمير نا خودآگاهش خود را ضعيف مي داند و او نيز مستقل بود و كار كردن و حتي ديدن كردن از دوستان هم جزو معايب فرشته مي داند. شخصيت هاي زن همه دچار نا برابري جنسيتي و اجتماعي هستند . مثلا فرشته با اين كه مي داند شايد بتواند از طريق قانوني سرپرستي بچه ها را به عهده بگيرد ، اما به خاطر ترس و اين كه فكر مي كند نا توان است اقدام قانوني نمي كند در ابتدا تصميم مي گيرد با روشي محافظه كارانه عمل كند و به ديدن فرزندانش در آخر هفته ها قناعت مي كند. اما وقتي مي بيند بچه ها شايد براي هميشه از او جدا شوند تصميم مي گيرد با آنها به كمك دوستانش فرار كند.
فيلم مسيري را كه فرشته از يك شهر به شهر ديگري در فرار است نشان مي دهد اما شخصيت مرد تنها به پيروزي و قدرت خود فكر مي كند و نه سلامتي نوه هايش. در آخرفرشته توسط پدر شوهر در جنوب به زندان مي افتد . اين نشان مي دهد كه قانون هم داراي نا برابري هاي جنسيتي است و حقوق و قدرت مردان برتري دارد.
نوشته : م.سریرا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر